غير از ماجراي بعثت موسي كه شرح مختصر آن گذشت، رد پاي درخت را در قرآن كريم و در شرح زندگي اين پيامبر الهي در جاي ديگري نيز ميتوان سراغ گرفت، و آن هنگامي است كه ساحرانِ فرعوني با مشاهده اعجاز موسي در تبديل كردنِ عصا به مار و اژدها، به حقانيت دعوت او پي بردند و همگي فرياد برآوردند كه «... امَنّا بِرَبِّ الْعالَمينَ، رَبِّ مُوسي وَ هارُونَ»(23) و فرعون كه هرگز انتظار اين واقعه هولناك را نداشت و تصور نميكرد ساحران او كه براي غلبه بر موسي چشم اميد بدانها دوخته بود، بدين زودي از ميدان بدر روند و تسليم دعوت موسي شوند، خشمگينانه آنان را مورد تهديد قرار داد:
«...فَلاَُقَطِّعَنَّ اَيْدِيَكُمْ وَ اَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لاَءُصَلِّبَنَّكُمْ في جُذُوعِ النَّخْلِ وَ لَتَعْلَمَنَّ اَيُّنا أَشَدُّ عَذاباً وَ أَبْقي»(24)
«... پس به يقين دستها و پاهايتان را برخلاف يكديگر ميبُرَم و بر تنههاي نخل آويزانتان ميكنم تا بدانيد عذاب كدام يك از ما سختتر و پايدارتر است.»
ولي آنان، مؤمنانه در برابر تهديدات فرعون ايستادگي كردند و به دار آويخته شدن و دست و پا بريده از شاخههاي نخل آويزان شدن را بر عذاب اليم و دردناك اُخروي و خشم و غضب خداوند ترجيح دادند و به لقاء پروردگار رسيدند.
درختان بهشتي داراي سايههاي فراواناند كه نتيجه انبوهي درختان است ...
و شاخههايشان نيز آن چنان پايين و در دسترس ميباشد كه ميوههايش به سهولت قابل چيدن و استفاده است.
د) در زندگي حضرت مسيح ـ عليهالسلام ـ
عيسي نيز همچون موسي يكي از پيامبران اولوالعزم است. اين پيامبر آسماني، فرزند مريم، دختر عمران است كه نام او در آيات بسياري از قرآن كريم آمده و يك سوره از اين كتاب آسماني يعني سوره نوزدهم قرآن، به نام او نامگذاري شده است. او طبق روايات در كنار حضرت فاطمه و خديجه ـ سلام الله عليهما ـ و آسيه همسر فرعون، يكي از چهار زن برگزيده هستي است.
همان طور كه گفتيم از ماجراهاي زندگي اين مادر و فرزند در قرآن كريم بسيار ياد شده، كه از همه شگفتتر و زيباتر، ماجراي ولادت حضرت عيسي ميباشد، كه خلاصه آن چنين است:
هنگامي كه مريم براي عبادت و نيايش با خداوند خلوت نموده بود، روح القدس يا همان جبرئيل، فرشته بزرگوار خداوند، در هيبت مردي به نزدش ميآيد. مريم كه بانويي عفيف و پاكدامن و مشهور به زهد و تقوا بود، از حضور مردي بيگانه در خلوتگاه عبادتش، هراسناك شده، خداوند را به ياري ميطلبد؛ ولي جبرئيل او را بشارت ميدهد كه من فرستادهاي از جانب پروردگارت هستم تا فرزندي پاكيزه به تو ببخشم. مريم با شگفتي ميپرسد: اين چگونه ممكن است و حال آنكه هيچ بشري با من تماس نگرفته است؟ و او در پاسخ ميگويد: اين كار بر خداوند بسي آسان است؛ وآنگاه با حلول روح القدس در جسم مريم، او به عيسي باردار ميشود.
پس از مدتي چون هنگام وضع حمل فرا ميرسد، از قوم خود كناره گرفته و در صحرا در كنار درخت خرمايي فرود ميآيد و اندك زماني بيش نميگذرد كه فرزند او پا به عرصه گيتي مينهد و چون بر اثر اين واقعه عظيم و از سر گذرانيدن سختيهاي ولادت فرزندش نحيف و رنجور شده بود، خداوند به او ندا ميدهد:
«وَ هُزّي إلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيّاً، فَكُلي و اشْرَبي و قَرّي عَيْناً ...»(25)
«تنه درخت را به سوي خود تكان بده كه خرماي تازه بر تو بيفكند، بخور و بنوش و چشمت را روشن دار ... .»
مريم با تكان دادن درخت خرما و خوردن از ميوه تازه آن و نيز نوشيدن آب از چشمهاي كه در نزديكياش جاري شده بود، جاني تازه يافت و به سوي قوم خود روان شد، در حالي كه در انديشه پاسخگويي به آنان درباره فرزندي بود كه در آغوش داشت ... .
ه) در زندگي پيامبر اسلام ـ صليالله عليه وآله وسلم ـ
در آيه 18 از سوره مبارك فتح ميخوانيم:
«لَقَدْ رَضِيَ اللّهُ عَنِ الْمُؤْمِنينَ اِذْ يُبايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما في قُلُوبِهِمْ فَاَنْزَلَ السَّكينَةَ عَلَيْهِمْ وَ اَثابَهُمْ فَتْحاً قَريباً»
«خداوند از مؤمناني كه در زير درخت با تو پيمان بستند، خشنود شد و از وفا و خلوص آنها آگاه بود، كه آرامش روحي كامل برايشان فرستاد، و آنان را به فتحي نزديك پاداش داد.»
اين آيه شريف درباره يكي از حوادثِ زندگي رسول گرامي اسلام نازل شده كه در سالِ هفتم هجري به وقوع پيوست و به «بيعتِ رضوان» مشهور شد.
در تاريخِ صدر اسلام آمده است كه در سال هفتم هجري، پيامبر اكرم ـ صليالله عليه وآله وسلم ـ در رؤياي صادق مشاهده فرمود كه مسلمانان در مسجد الحرام مشغول انجام دادن مراسم حجاند، و چون از خواب برخاست، موضوع خواب را با اصحاب در ميان نهاد و آنان را به زيارت خانه كعبه در آيندهاي نزديك بشارت داد.
مدتي از اين بشارت گذشت، تا اينكه پيامبر اكرم ـ صليالله عليه وآله وسلم ـ به مسلمانان دستور داد كه براي حركت به سوي مكه و انجام دادن مراسم حج آماده شوند و در نتيجه «تعداد هزار و ششصد نفر از ياران آن حضرت در نقطهاي به نام ذوالحليفه احرام بسته و به سوي مكه رهسپار شدند.»(26)
در اثناي حركت، مشركان از قصد پيامبر آگاه شدند و براي جلوگيري از ورود مسلمانان به مكه آماده گرديدند. به ناچار پيامبر در ميانه راه و در مكاني به نام «حديبيه» دستور توقف داد و نمايندهاي را براي مذاكره با سران قريش روانه مكه فرمود؛ ولي باز آمدن نماينده پيامبر قدري به تأخير افتاد و در اين ميان شايعه قتل او باعث اضطراب و نگراني مسلمانان شد.
«مسلمانان به خشم و خروش افتاده، آماده انتقام شدند. پيامبر نيز براي تحكيم اراده و تحريك احساسات پاك آنها، رو به مسلمانان كرده و چنين گفت: از اينجا نميروم تا كار را يكسره كنم. در اين لحظه كه خطر نزديك بود و مسلمانان با ساز و برگ جنگي بيرون نيامده بودند؛ پيامبر تصميم گرفت كه پيمان خود را با مسلمانان تجديد كند. از اين رو، براي تجديد پيمان، زير سايه درختي نشست و تمام ياران او دست وي را به عنوان بيعت و پيمان وفاداري فشردند، و سوگند ياد كردند كه تا آخرين نفس از حريم آيين پاك اسلام دفاع كنند.»(27)
اين بيعت كه در لحظات حساس و سرنوشتسازي از تاريخ اسلام، صورت پذيرفت، همان بيعت رضوان است كه در آيه 18 سوره فتح بدان اشاره شده و ما متن آن را همراه با ترجمه ذكر كرديم.
يادكرد درخت در زندگي پيامبر اسلام ـ صليالله عليه وآله وسلم ـ در قرآن كريم مختص به همين ماجراي بيعت رضوان ميباشد كه عاقبت به عقد پيمان صُلح حديبيه منجر گرديد و آن نيز به نوبه خود مقدمهاي براي فتح مكه شد.
در آيين مقدس اسلام، حيات آدمي در جهان مادي و عالم طبيعت منحصر نبوده، بلكه اين عالم به منزله منزلگاهي موقتي است كه پس از پايان يافتن مدت اقامت انسان در آن، ترك ميشود و ساكنان آن به سوي قرارگاه ابدي خود روانه ميگردند و در آن قرارگاه ابدي، آنان كه در حيات دنيوي خود اهل صلاح و سداد بودهاند در جايگاهي فرود ميآيند كه به آن «جنت» يا «بهشت» ميگويند.
«جنت به معني باغي است مملو و مستور از گياهان و اشجار، آنقدر تعداد درختان زياد ميباشد كه زمين را با سايه بپوشاند.»(28)
همان گونه كه يكي از ويژگيهاي باغ و بوستان در اين عالم، وجود درخت در آن است، بهشت نيز كه خود باغي سراسر حُسن و جمال است، همچون باغهاي دنيوي پوشيده از درختان زيبا ميباشد كه در آياتي از قرآن كريم به ويژگيهاي آنها اشاره شده كه ضمن ذكر اين آيات، اين ويژگيها را بر ميشمريم:
الف ـ در سوره مبارك دهر آيه 14 ميخوانيم:
«وَ دانِيَةٌ عَلَيْهِمْ خِلالُها وَ ذُلَّلَتْ قُطُوفُها تَذْليلاً»
«و سايهها[ي درختان] به آنان نزديك است، و ميوههايش [براي چيدن] رام.»
از اين آيه بر ميآيد كه درختان بهشتي داراي سايههاي فراواناند كه نتيجه انبوهي درختان است ـ همان گونه كه از لفظ و كلمه جنت نيز بر ميآيد ـ و شاخههايشان نيز آن چنان پايين و در دسترس ميباشد كه ميوههايش به سهولت قابل چيدن و استفاده است.
ب ـ در سوره مبارك الرحمان آيات 46 تا 48 چنين آمده است:
«وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ فَبِاَيِّ الاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبان. ذَواتا اَفَنان»
«و براي كسي كه از مقام پروردگارش بترسد دو باغ بهشت است. پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را تكذيب ميكنيد؟ آن دو باغ بهشتي داراي انواع نعمتها و درختان پرطراوت است.»
مفسران قرآن كريم در تفسير آيه اخير نوشتهاند:
«اَفنان جمع فنن (بر وزن قلم) در اصل به معني شاخههاي تازه و پربرگ است وگاه به معني "نوع" نيز به كار ميرود، و در آيه مورد بحث در هر يك از دو معني ممكن است استعمال شده باشد. در صورت اول اشاره به شاخههاي باطراوت درختان بهشتي است؛ بر عكس درختان دنيا كه داراي شاخههاي پير و جوان و خشكيده هستند؛ و در صورت دوم، اشاره به تنوع نعمتهاي بهشت و انواع مواهب آن است، استعمال در هر دو معني نيز بيمانع است. اين احتمال نيز وجود دارد كه درختان بهشتي به گونهاي هستند كه در يك درخت شاخههاي مختلفي است و بر هر شاخه نوعي از ميوهها.»(29)
با توجه به اين توضيحات در مييابيم كه از ديگر ويژگيهاي درختان بهشتي طراوت و تازگي هميشگي آنها و تنوع محصولات و ميوههاي آنهاست.
ج ـ در برخي از آيات قرآن كريم به نوع درختان بهشتي و اينكه چه ميوه و محصولي دارند اشاره شده است. در آيه 68 سوره مبارك الرحمان به درختان انار و خرما، در آيه 23 سوره مبارك نبأ به درختان انگور، در آيه 28 سوره مبارك واقعه به درخت سِدر، و در آيه 29 از سوره مبارك واقعه به درخت موز بهشتي اشاره شده كه براي رعايت اختصار از ذكر آيات خودداري ميكنيم.
همان گونه كه بهشت جايگاه نيكوكاران و پرهيزگاران است، جهنم و دوزخ، سراي ابدي كساني است كه عمري را در غفلت و گناه و طغيان سپري كردهاند: «اِنَّ جَهَنَّمَ كانَتْ مِرصاداً، لِلطّاغينَ مَاباً»(30) برخلاف بهشت كه سراسر آكنده از لطف و رحمت و مهرباني است، در اينجا جز عذاب و درد و رنج چيز ديگري وجود ندارد. هر چه در آن است وسيلهاي براي شكنجه و اذيت و آزار دوزخيان است؛ حتي درختان جهنم نيز بر خلاف درختان بهشتي سايه امن و ميوهاي گوارا ندارند؛ با آنكه مهمترين ويژگي درخت ايجاد آسايش و آرامش روحي و جسمي براي آدمي است.
در قرآن كريم از درختي جهنمي به نام «زقّوم» ياد شده است. در سوره مبارك صافات آيات 62 تا 67 ميخوانيم:
«اَذلِكَ خَيْرٌ نُزُلاً اَمْ شَجَرَةُ الزَّقُوم. اِنّا جَعَلْناها فِتْنَةً لِلظّالِمينَ. اِنَّها شَجَرَةٌ تَخْرُجُ في اَصْلِ الْجَحَيم. طَلْعُها كَاَنَّهُ رُؤُسُ الشَّياطينِ فَاِنَّهُمْ لاكِلُونَ مِنْها فَمالِئُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ. ثُمَّ اِنَّ لَهُمْ عَلَيْها لَشَرباً مِنْ حَميمٍ»
«آيا اين [بهشت و رستگاري مؤمنان] بهتر است براي پذيرايي يا درخت زقوم؟ كه ما آن را آزمايشي براي ستمكاران قرار داديم، همانا آن درختي است كه از بُنِ دوزخ بيرون ميآيد. ميوه آن درخت سرهاي شياطين است. پس همانا ايشان از آن ميخورند و شكمهاي خود را از آن پر ميكنند. پس آنگاه آنها را بر آن درخت آبي است سوزان.»
در سوره مبارك دخان، آيات 43 تا 46 نيز اين گونه وصف شده است:
«اِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُومِ طَعامُ الاَثيمِ. كَالْمُهْلِ يَغْلي فِي الْبُطُونِ كَغَلْيِ الْحَميمِ»
«همانا درخت زقوم، خوراك گنهكاران است، چون فلزي گداخته ميجوشد در شكمها، مانند جوشيدن آب جوشان.»
پس از ذكر آيات، ضروري است كه كمي بيشتر درباره اين درخت دوزخي بدانيم.
در معناي اين واژه گفته شده كه آن از ريشه «زقم» گرفته شده و «راجع به معني زقم بايد دانست كه آن فرو بردن لقمه است با كراهت و مشقت شديد.»(31)
اما راجع به زقوم دوزخي گفتهاند:
«زقوم درختي است تلخ و بدمزه و بدبو كه اهل جهنم را وادار ميسازند از آن تناول نمايند.»(32)
حضرت امام محمدباقر ـ عليهالسلام ـ در وصف آن ميفرمايد:
«زقوم درختي است كه از قعر جهنم بيرون ميآيد و ثمره آن مانند رؤس شياطين ميباشد. از زشتي صورت و كراهت عفونت و چرك به سر شيطان تشبيه كردهاند. و شاخههاي آن درخت اشراب شده و پرورش يافته است از آتش جهنم، ميوه آن نيز آتش ميباشد، برگهايش از آتش خلق شده است. به هنگام تناول كردن از آن، آن را تلختر از صبر و بدبوتر از ميته متعفنه و سختتر از آهن مييابند. آنگاه متذكر ميشوند آنچه را كه در دنيا از طعامهاي لذيذ اكل نمودهاند.»(33)
به راستي با توجه به اينكه در دوزخ آتشي بينهايت سوزنده فروزان است چنين درختي چگونه در آن ميرويد و رشد مينمايد و به حيات خود ادامه ميدهد؟
اين سؤالي است كه اتفاقاً همزمان با نزول اين آيات در صدر اسلام نيز مطرح شده و افرادي همچون ابوجهل كه همواره درصدد بهانهجويي براي مبارزه با قرآن كريم و رسول مكرم اسلام ـ صليالله عليه وآله وسلم ـ بودند، آن را دستاويزي براي استهزاء و تمسخر آيات الهي ساخته بودند، چنان كه نقل ميكنند:
«قريش چون اين آيات را شنيد ... ابوجهل به كنيزش گفت: ما را زقوم بياور. او كره و خرما آورد. به ياران گفت: زقّوم بخوريد! محمد شما را با اين ميترساند و ميگويد كه آتش آن را ميروياند، حال آنكه آتش ميسوزاند.»(34)
با توجه به روايتي كه از امام محمدباقر ـ عليهالسلام ـ نقل شد و با توجه به قدرت عظيم خداوند، به نظر ميرسد اين سؤال پاسخي روشن دارد؛ زيرا:
«خداوند قادر است بر اينكه آتش را از سوزاندن منع كند [همچنان كه منع نمود آتش را از اينكه به ابراهيم ـ عليهالسلام ـ آسيب رساند] ... و نيز درختي كه در جهنم ميرويد جنس آن با درختهاي بهشتي و دنيا فرق دارد. اصل خلقت و ايجاد و عنصر اصلي آن درخت از آتش است، آتش، آتش را نميسوزاند. مانند ماهي كه اصل خلقتش از آب بوده و در زير آب هم غرق نميگردد.»(35)
با اين حساب، قياس كردن درخت زقوم با درختان دنيوي كه بر اثر تماس با آتش شعلهور ميشوند و ميسوزند، قياسي نابجا و غلط است و البته متوسل شدن به اين گونه قياسات از افرادي همچون ابوجهل كه حتي نامشان از ناداني و جهالتشان حكايت ميكند، چندان شگفتآور نميباشد و اينجاست كه بايد همچون مولوي گفت: «از قياسش خنده آمد خلق را ...».
در پايان اين بحث، دريغ است اگر كلام منسوب به رسول گرامي اسلام ـ صليالله عليه وآله وسلم ـ را كه درباره علل ابتلاء به عذاب درخت زقوم ميباشد نياوريم.
در تفسير منسوب به حضرت امام حسن عسكري ـ عليهالسلام ـ در ضمن حديث طويلي كه از حضرت رسول الله ـ صليالله عليه وآله وسلم ـ بيان ميكنند، به اينجا ميرسند كه:
«رسول الله ـ صليالله عليه وآله وسلم ـ فرمود: سوگند به آن كسي كه به حق مرا مبعوث به نبوت گردانيد هر كس در آن روز (روز اول ماه شعبان) دست به هر يك از درهاي شر و عصيان زند، و به هر گناه مرتكب شود، خود را به شاخهاي از شاخههاي آن (درخت زقّوم) آويزان نموده، و آن شاخه او را به آتش ميرساند. بنابراين، هر كس در نماز فريضه خود كوتاهي كند و آن را ضايع گذارد به شاخهاي از شاخههاي زقوم خود را آويزان كرده و آن شاخه او را به آتش ميرساند. و هر كس در آن روز در نزد او شخص ضعيف الحالي بيايد كه از حالات و امور خود شكوه و گلايه كند، و او توانايي داشته باشد كه بدون ضرري كه به خودش برسد حالات و امور او را تغيير دهد، و كسي ديگر هم نبوده باشد كه نائب از او در اين امر گردد، و با اين حال، آن ضعيف الحال را به حال خود واگذارد كه حقش و امورش ضايع و خراب بماند، و در سختي و مشكلات به سر برد و دستي از او نگيرد در اين صورت به شاخهاي از شاخههاي درخت زقوم خود را آويزان كرده است.
و هر كس در نزد او شخص خطاكاري بيايد و از خطاي خود معذرت طلبد و او نپذيرد و در عقوبت آن خطاكار تخفيفي ندهد، بلكه زياده عقوبت كند، به شاخهاي از شاخههاي آن آويزان شده است. و هر كس بين مردي و زنش را به هم بزند، و يا بين پدري و فرندش را، و يا برادري با برادرش را، و يا نزديكي با رحم نزديك خود را و يا بين دو همسايه و يا بين دو شريك و خليط و مصاحب را و يا بين دو نفر اجنبي را به هم بزند و ايجاد فساد و جدايي كند به شاخهاي از شاخههاي آن آويزان شده است. و هر كس بر بدهكاري سخت بگيرد، و بداند كه او قادر بر اداء ديون خود نيست و در اين صورت ناراحتي و نگراني و غضب آن بدهكار را زياد كند، به شاخهاي از شاخههاي آن آويزان شده است.
و هر كس بر عهده او نسبت به كسي، قرضي باشد و با مماطله و بهانهآوري كاري كند كه او خسته شود و از دَين خود بگذرد، به شاخهاي از شاخههاي آن آويزان شده است. و هر كس بر يتيمي جفا كند و او را آزار برساند، و مال او را بخورد به شاخهاي از شاخههاي آن آويزان شده است. و هر كس در آبروي برادر مؤمن خود خللي وارد سازد و آن را لكهدار كند و فحش دهد و ناسزا گويد و مردم را بر اين امر بگمارد و ترغيب كند به شاخهاي از آن آويزان شده است. و هر كس تغني كند و به آوازهاي حرام و موسيقي كه انسان را بر معصيت و گناه بر ميانگيزد مشغول شود، به شاخهاي از آن آويزان شده است.
و هر كس بنشيند و زشتيهاي كردار خود را در جنگها كه كرده است و انواع ظلمي كه به بندگان خدا نموده است بشمارد، و بدانها افتخار و مباهات كند به شاخهاي از شاخههاي آن آويزان شده است. و هر كس همسايه او مريض شود و از روي بياعتنايي و عدم اهميت و استخفاف به شأن او ترك عيادت او را كند، به شاخهاي از آن آويزان شده است. و هر كس همسايه او بميرد و از روي حقارت و پست شمردن مقام و حق او در تشييع جنازهاش كوتاهي نمايد، به شاخهاي از آن آويزان شده است.
و هر كس نسبت به كسي كه مصيبت بر او وارد شده است اعراض كند، و از روي كوچك شمردن و عيبدار كردن او جفا نموده و از دلجويي و استمالت خودداري كند به شاخهاي از آن آويزان شده است. و هر كس مخالفت پدر و مادر خود را، و يا يكي از آنها را بنمايد، و از شفقت و مهرباني و احسان درباره آنها دريغ كند، و يا بدانها استخفاف كند به شاخهاي از آن آويزان شده است. و هر كس خودش سابقاً عاق پدر و مادرش بوده و آنها را تا امروز راضي نكرده است و تمكن از استرضاء داشته و كوتاهي كرده است به شاخهاي از آن آويزان شده است.
و بنابر همين نهج و همين منوال، هر كس هر فعلي از افعال شر را به جاي آورده است بر شاخهاي از آن آويزان شده است. و سوگند به آن خداوندي كه مرا به حق به نبوت برانگيخته است، تمام كساني كه به شاخههاي درخت زقوم آويزان شدهاند، آن شاخهها آنها را تا قعر جحيم و دوزخ پايين خواهد برد.»(36)
در قرآن كريم، آيات بسياري وجود دارد كه در آنها به درختان دنيوي اشاره شده و به نوع اين درختان نيز تصريح گرديده است و ما در اين بخش از گفتار خود به ذكر آنها ميپردازيم.
از آنجا كه نخستين مخاطبان قرآن كريم را عرب تشكيل ميداد، در اين كتاب آسماني نيز به محيط زندگي و ابزار و لوازم مورد استفاده آنها و همچنين مخلوقات و موجوداتي كه براي آنها شناخته شده بود، فراوان اشاره شده است. خداوند براي رعايت حال آنان و با توجه سطح تفكر و انديشه و شناختشان، از محيط پيرامون آنها و اوصاف و ويژگيهايش بهره ميگيرد؛ مثلاً در سوره مبارك «غاشيه» در آيه 17 براي جلب توجه عرب به معجزات آفرينش، آنها را به تفكر درباره شتر فرا ميخواند؛ چرا كه اين حيوان در زندگي آنها نقش بسزايي داشته است و آنان با آن مأنوس بودهاند، حال آنكه اگر مثلاً به جاي شتر، از حيواني نظير كانگورو نام برده ميشد، چون مردمان آن دوره شناختي نسبت بدان نداشتند، براي رسيدن به مقصود مفيد نبود. در نام بردن از درختان و ميوهها نيز چنين است.
در اين صحيفه نوراني، خداوند از درختاني نام برده كه در محيط زندگي عرب حاضر بوده و مورد استفاده آنها قرار داشته است كه از آن جمله «درخت خرما» است.
همان گونه كه يكي از ويژگيهاي باغ و بوستان در اين عالم، وجود درخت در
آن است، بهشت نيز كه خود باغي سراسر حُسن و جمال است، همچون باغهاي دنيوي پوشيده از درختان زيبا ميباشد.
در قرآن كريم در 20 آيه به نام اين درخت (نخل) تصريح شده است(37) و اين تعداد در مورد هيچ كدام از درختان ديگر سابقه ندارد. اين خود بيانگر اهميت اين درخت و ميوه و محصول آن در حيات آدمي به ويژه عرب ميباشد؛ چه آنكه خرما جزء معدود ميوههايي است كه انواع و اقسام ويتامينهاي غذايي را در خود جاي داده و سرشار از مواد غذايي ارزنده است.
پس از درخت خرما، بيشترين يادكرد در قرآن كريم از درخت انگور ميباشد، به طوري كه 11 مرتبه نام اين درخت با كلمات «عنب» و «اعناب» آمده است.(38)
اين درخت، درختي پر بركت و داراي محصولي بسيار ارزشمند به نام «زيتون» است. «ابن عباس ميگويد: اين درخت تمام اجزايش مفيد و سودمند است حتي در خاكستر آن نيز فائده و منفعتي است، و اولين درختي است كه بعد از طوفان نوح روييد و پيامبران در حق آن دعا كردهاند كه درخت پربركتي باشد.»(39)
در اهميت آن همين بس كه در قرآن كريم از آن ياد شده و حتي يك سوره از اين كتاب آسماني را به نام آن نامگذاري نمودهاند.
كلمه «زيتون» كه هم به درخت و هم به ميوه زيتون اطلاق ميگردد، مجموعاً 6 بار در قرآن كريم مورد استفاده قرار گرفته است. يك بار به صورت «زيتونه» در سوره مبارك نور آيه 35 و چند مرتبه هم به صورت «زيتون».(40)
رُمّان، كه به معني انار است به درخت اين ميوه نيز گفته ميشود و در قرآن كريم سه بار بدان اشاره شده است.(41)
سدر، همان درخت كُنار است «درختي است تناور و خاردار، بلندياش تا 40 متر ميرسد، ميگويند تا دو هزار سال عمر ميكند. ميوه آن به شكل سنجد و بعد از رسيدن سرخ يا زردرنگ و شيرين ميشود ... .»(42)
كلمه سدر، 4 بار در قرآن كريم آمده است.(43)
معروشات، جمع كلمه معروشه ميباشد و «شجره معروشه، آن درختي را گويند كه شاخههايش به وسيله داربست بالا رفته و يكي بر بالاي ديگري قرار گرفته باشد، مانند درخت انگور.»(44)
كلمه معروشات تنها 2 بار و هر 2 بار نيز در سوره مبارك انعام آيه 141 به كار رفته است كه نخست درباره درختان داربستي و بار ديگر درباره درختان غير داربستي كه بر پاي خود استوارند و نياز به داربست ندارند، استعمال شده است.
در تفسير كلمه «معروشات» و «غيرمعروشات» علاوه بر آنچه گفتيم، دو احتمال ديگر نيز وجود دارد: «اول اينكه منظور از معروش درخت اهلي است كه به وسيله ديوار و امثال آن در باغها حفاظت ميشود و غير معروش درختان بياباني و جنگلي و كوهستاني است»؛ و دوم آنكه «معروش درختي است كه سر پا ايستاده و يا به روي زمين بلند شده اما غير معروش درختي است كه به روي زمين ميخوابد و پهن ميشود.»(45)
از آنچه تاكنون گفتيم در مييابيم كه با توجه به آيات قرآن كريم، درخت در زندگي و حيات دنيوي و اخروي انسانها نقش مهمي ايفا ميكند. از يك سو تأمين كننده بخش عمدهاي از مواد مورد تغذيه آدمي است و از ديگر سو مايه آرامش و نشاط روحي او، و البته در زندگي حيوانات نيز درخت نقش مهمي دارد؛ چرا كه بخشي از مواد غذايي مورد نياز اين گروه از موجودات را نيز فراهم ميآورد.
با اشاره به دو آيه از قرآن كريم، به تأثير و نقش درخت در زندگي آدميان از زاويه تأمين يكي از ضروريات حيات آدمي (آتش) و نيز تأثير آن در زندگي يكي از حشرات (زنبور عسل) ميپردازيم:
الف ـ در آيه 80 از سوره مبارك ياسين ميخوانيم:
«اَلَّذي جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الشَّجَرِ الاَخْضَرِ ناراً فَاِذا اَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُون»
«اوست كسي كه قرارداد براي شما از درخت سبز آتشي را، پس آنگاه شما از آن درخت آتش بر ميافروزيد.»
اين آيه شريف يكي از نشانههاي قدرت خداوند را آفرينش آتش از درخت سبز ميداند؛ و به راستي نيز چنين است. زيرا بسي شگفتآور است كه چگونه درختي سبز كه سايه خنك و روحبخش آن آدمي را از آسيب گرما و اشعه سوزان خورشيد در امان نگه ميدارد، در فرآيندي ديگر خود، تبديل به آتشي افروخته ميشود كه ميتواند همه چيز را در كام مرگ و نيستي فرو برد. اين نيست مگر به واسطه اعجاز و قدرتنمايي پروردگار توانا.
ناگفته پيداست كه آتش تنها خصلت نابود كنندگي ندارد؛ بلكه اگر به طرز صحيح مورد استفاده قرار گيرد يكي از مواد و احتياجات ضروري زندگي آدمي است كه آدمي به وسيله آن خود را از گزند سرماي سخت در امان ميدارد و غذاي روزانه خود را مهيا ميكند و آيه شريف نيز در واقع اشاره به همين بخش از آثار آتش مينمايد.
ب ـ در سوره مبارك نحل آيه 68 آمده است:
«وَ اَوْحي رَبُّكَ اِلَي النَّحْلِ اَنِ اتَّخذي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمّا يَعْرِشُون»
«و پروردگار تو به زنبور عسل وحي كرد كه از پارهاي كوهها و برخي درختان و از آنچه داربست ميكنند، خانههايي براي خود درست كن.»
اين آيه شريف، اشاره به نقش و تأثير درخت در زندگي زنبور عسل دارد. همان طور كه ميدانيم اين حشره بسيار زحمتكش براي توليد عسل، اين ماده غذايي بسيار ارزشمند و مفيد، نيازمند مواد اوليهاي است كه جز در شهد گلها، گياهان و شكوفه درختان يافت نميشود. به همين سبب خداوند عزيز با هدايت تكويني خود، علاقه زندگي در مزارع و باغها و در ميان گياهان و درختان را در نهادِ او قرار داده است.
بدين گونه درخت و گياه در زندگي زنبور عسل نقش حياتي بسزايي ايفا مينمايد، به گونهاي كه اگر گفته شود نبود درخت و گياه برابر است با مرگ و نابودي او، سخني به گزاف نخواهد بود. همچنان كه در زندگي آدميان نيز اين چنين است؛ يعني نابودي و از ميان رفتن درختان مساوي با نابودي انسان است و از همين رو در احاديث بسياري به حفظ و مراقبت از درختان سفارش شده است تا جايي كه در سخني منسوب به پيامبر اكرم ـ صليالله عليه وآله وسلم ـ آمده است: «شكستن شاخه درختان در نزد من برابر است با شكستنِ بالِ فرشتگان».
درخت در زندگي و حيات دنيوي و اخروي انسانها نقش مهمي ايفا ميكند.از يك سو تأمين كننده بخش عمدهاي از مواد مورد تغذيه آدمي است و از ديگر سو مايه آرامش و نشاط روحي او.
1- سوره آل عمران (3) آيه 90.
2- قاموس قرآن، سيد علي اكبر قرشي، ج 4، ص 7.
3- همان.
4- همان.
5- سوره اسراء (17) آيه 44.
6- سوره اسراء (17) آيه 44.
7- حافظ.
8- قاموس قرآن، ج 3، ص 225.
9- الميزان، علامه محمدحسين طباطبايي، ج 14، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، ص 360.
10- تفسير نمونه، ج 15، ص 514.
11- الميزان، ج 12، ص 72 و 73.
12- همان، ص 74.
13- الميزان، ج 13، ص 190.
14- همان، ص 191.
15- همان، ص 192.
16- الميزان، ج 1، ص 216 و 217.
17- ديوان حافظ.
18- اعلام قرآن، دكتر محمد خزائلي، ص 287.
19- گلستان سعدي، ص 41.
20- سوره صافات (37) آيه 146 و 145.
21- الاتقان، عبدالرحمان سيوطي، ج 1، ص 198.
22- سوره قصص (28) آيه 30.
23- سوره شعراء (26) آيه 47 و 48.
24- سوره طه (20) آيه 71.
25- سوره مريم (19) آيه 25 و 26.
26- فروغ ابديت، جعفر سبحاني، ج 2، ص 185.
27- همان، ص 191.
28- قرآن بر فراز آسمانها، محمد مقيمي، ص 217.
29- تفسير نمونه، ج 23، ص 163 و 164.
30- سوره نبأ (78) آيه 21 و 22.
31- قاموس قرآن، ج 3، ص 165.
32- قرآن بر فراز آسمانها، ص 232.
33- همان، ص 234.
34- قاموس قرآن، ج 3، ص 164.
35- قرن بر فراز آسمانها، ص 234.
36- معادشناسي، علامه محمدحسين حسيني طهراني، ج 10، ص 308 ـ 311.
37- براي نمونه، ر.ك: سوره بقره (2) آيه 266؛ سوره انعام (6) آيات 99 و 141؛ سوره نحل (16) آيات 11 و 67؛ سوره مريم (19) آيات 23 و 25.
38- براي نمونه، ر.ك: سوره بقره (2) آيه 266؛ سوره انعام (6) آيه 99؛ سوره نحل (16) آيات 11 و 67؛ سوره نبأ (78) آيه 32.
39- تفسير نمونه، ج 14، ص 487.
40- ر.ك: سوره انعام (6) آيات 99 و 41؛ سوره نحل (16) آيه 11؛ سوره تين (95) آيه 1؛ سوره عبس (80) آيه 29.
41- ر.ك: سوره انعام (6) آيات 99 و 141؛ سوره الرحمان (55) آيه 68.
42- قاموس قرآن، ج 3، ص 246.
43- ر.ك: سوره سبأ (34) آيه 16؛ سوره واقعه (56) آيه 28؛ سوره نجم (53) آيه 16.
44- الميزان، ج 7، ص 499.
45- تفسير نمونه، ج 6، ص 3.